باز یاران خرابات چه کردند که دوش
خم و خمخانه به هم خورد و بَرانگیخت خروش
محرمان حرم دل همه آواره شدند
شبنشینان خرابات مغان خانه بهدوش
وای! اینپیر خرابات هم از اهل ریاست
زهر در شیشه دهد جای می، اینبادهفروش
دیدمش دوش ز میخانه به مسجد بشتافت
دل صنمخانهٔ اهریمن و سجاده بهدوش
وای بر مست سرانداز که باور میکرد
رقص افرشته از ایندیو، به آهنگ سروش
قاضی و محتسب و شحنه به هم ساختهاند
که کشانند ورا تا برِ داروغه به دوش
ما به یکجرعهٔ ناخورده سزاوار جزا
پیر ما، صاحب اینمیکده در نوشانوش
ای رفیقان من، ای اهل خرابات مغان!
هان مباشید از اینسانحه بیطاقتوتوش
اینخرابات شود باز به معموره بدل
باز مستانِ سرانداز بر آرند خروش
قاضی و محتسب و شحنه گریزند ز شهر
رود اینپیر ریاکار خرف گشته ز هوش
آنزمان ما و شما و می و میخانه و بزم
پایکوبیّ و سرافشانی و آهنگ سروش
کابل، مکروریان ١٣ مهر ۱٣۵۵