برخیز بهار آمده بس دلکش و زیبا
هر گوشه دلانگیز و صفاخیز و فریبا
در بزم چمن زخمهٔ اسرار نوازد
مستانه کند رقص به آهنگ تمنّا
نومید و ز خود رفته و بیسوزِ دل و درد
از نالهٔ مرغ چمن آنسوز بیندوز
یا دامن کهسار وطن لالهٔ حمرا
زیب دگری بند چو مشّاطهٔ هستی
اندیشه به شور آوَرَد هنگام تماشا