ای سپهر بیحفاظ دون نواز
صرفه میکن گاهگاهی در صروف
کارهائی کز تو میآید برون
اهل دانش را نمیباشد وقوف
تربیتها میکنی نا اهل را
چشم شهبازی همیداری ز کوف
سگ نخواهد کرد شیری در شکار
گر کنی ز اطلس جل او را یا ز صوف
از تو گر یابند زخم اهل هنر
عیب نبود ماه تابان را خسوف
گر تو با ابن یمین باشی بکین
ز آن چه باک او را چو هست ایزد رئوف