مرا ز خدمت عالیجناب آصف عهد
علاء دولت و دین هندوی مبارک رای
ملامت آن نفس افزود و نفرت آندم خاست
که عزم ثابت او را برفت پای از جای
نشاند بیهنرانرا بجای اهل هنر
ندید هیچ تفاوت ز کوف تا بهمای
بر آستان چنوئی اقامت چو منی
برای منصب و مالست یا برای خدای
چو این دو نیست مهیا چرا بمدحت او
زبان بهر زه درائی گشوده ام چو درای
عجب که خواجه ندانست و داند اینمعنی
کسیکه باز تواند شناخت سر از پای
که هجو نیز توان گفت و هیچ مشکل نیست
بدان زبان که بود خواجه را مدیح سرای