در قصه شنیدیم کزین پیش بزرگی
یک بدره زر داد بیک بیت فلانی
ما هم بطمع پیش بزرگان زمانه
بستیم میانی و گشادیم زبانی
بردیم بسی رنج و نشد حاصل از اینکار
جز خوردن خونی و بجز کندن جانی
گر تربیت اینست بسا کاهل سخن را
دل تافته گردد چو تنور از پی نانی
عنقا و کرم هر دو یکی اند کزیشان
جز نام نیابند بتحقیق نشانی
ای اهل هنر قصه همینست که گفتم
هان تا نفروشید یقینی بگمانی