کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    با خرد از سر ضجرت سخنی میگفتم
    کای ز نور تو ز ظلمت دل و جانم ناجی
    هیچ حضرت بود امروز که صاحب هنری
    گردد از گردش گردون بجنابش لاجی
    گفت باشد در دستور جهان آصف عهد
    آنکه خائب ز درش باز نگردد راجی
    در دریای فتوت گهر کان کرم
    مردم دیده دولت شرف الدین حاجی
    آنکه بر سیخ زر ا ندود شهاب از پی خوانش
    نسر طایر بگه بزم کند دراجی
    وانکه حکمش بزمین و زمن ار برگذرد
    گویدش خیز چرا بسته این افلاجی
    ور بزیبق رسد از حلم و وقارش اثری
    جرم زیبق کند از طبع برون رجراجی
    ای جوانبخت که هردم خرد پیر ترا
    گوید اندر خور تاج زر و تخت عاجی
    راستی را خرد پیر نکو میگوید
    آنجوانی تو که آرایش تخت و تاجی
    شاه انجم دهد از زر کواکب باجت
    گر تو از مملکتش طالب ساو و باجی
    گر نه پروانه ز رای تو برد شمع فلک
    کی درین گنبد پیروزه کند وهاجی
    روز برتر شدن از ذروه افلاک هنر
    گرم رو همچو محمد بشب معراجی
    تا ثناگوی توام نیست چو من در ره نظم
    خود تو دانی چو تو هم سالک این منهاجی
    نشود ابن یمین هر که دم از شعر زند
    کی چو منصور بود هر که کند حلاجی
    تا کند غمزه جادوی بتان از سر حسن
    گاه تاراج دل شیفتگان غناجی
    باد تاراج قضا جان حسود تو چنان
    که قدر گویدش اندر خور این تاراجی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha