ابن یمین
قطعه ها
شمارهٔ ٨١۶: با خرد از سر ضجرت سخنی میگفتم - کای ز نور تو ز ظلمت دل و جانم ناجی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با خرد از سر ضجرت سخنی میگفتم کای ز نور تو ز ظلمت دل و جانم ناجی هیچ حضرت بود امروز که صاحب هنری گردد از گردش گردون بجنابش لاجی گفت باشد در دستور جهان آصف عهد آنکه خائب ز درش باز نگردد راجی در دریای فتوت گهر کان کرم مردم دیده دولت شرف الدین حاجی آنکه بر سیخ زر ا ندود شهاب از پی خوانش نسر طایر بگه بزم کند دراجی وانکه حکمش بزمین و زمن ار برگذرد گویدش خیز چرا بسته این افلاجی ور بزیبق رسد از حلم و وقارش اثری جرم زیبق کند از طبع برون رجراجی ای جوانبخت که هردم خرد پیر ترا گوید اندر خور تاج زر و تخت عاجی راستی را خرد پیر نکو میگوید آنجوانی تو که آرایش تخت و تاجی شاه انجم دهد از زر کواکب باجت گر تو از مملکتش طالب ساو و باجی گر نه پروانه ز رای تو برد شمع فلک کی درین گنبد پیروزه کند وهاجی روز برتر شدن از ذروه افلاک هنر گرم رو همچو محمد بشب معراجی تا ثناگوی توام نیست چو من در ره نظم خود تو دانی چو تو هم سالک این منهاجی نشود ابن یمین هر که دم از شعر زند کی چو منصور بود هر که کند حلاجی تا کند غمزه جادوی بتان از سر حسن گاه تاراج دل شیفتگان غناجی باد تاراج قضا جان حسود تو چنان که قدر گویدش اندر خور این تاراجی ابن یمین