کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

    فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

    پرسید زان میانه یکی کودک یتیم

    کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

    آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست

    پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

    نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت

    این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست

    ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

    این گرگ سالهاست که با گله آشناست

    آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است

    آن پادشا که مال رعیت خورد گداست

    بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن

    تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

    پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود

    کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha