کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نهان کرد دیوانه در جیب، سنگی

    یکی را بسر کوفت، روزی بمعبر

    شد از رنج رنجور و از درد نالان

    بپیچید و گردید چون مار چنبر

    دویدند جمعی پی دادخواهی

    دریدند دیوانه را جامه در بر

    کشیدند و بردندشان سوی قاضی

    که این یک ستمدیده بود، آن ستمگر

    ز دیوانه و قصهٔ سر شکستن

    بسی یاوه گفتند هر یک بمحضر

    بگفتا همان سنگ، بر سر زنیدش

    جز این نیست بدکار را مزد و کیفر

    بخندید دیوانه زان دیورائی

    که نفرین برین قاضی و حکم و دفتر

    کسی میزند لاف بسیار دانی

    که دارد سری از سر من تهی‌تر

    گر اینند با عقل و رایان گیتی

    ز دیوانگانش چه امید، دیگر

    نشستند و تدبیر کردند با هم

    که کوبند با سنگ، دیوانه را سر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha