کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شمع بگریست گه سوز و گداز

    کاز چه پروانه ز من بیخبر است

    بسوی من نگذشت، آنکه همی

    سوی هر برزن و کویش گذر است

    بسرش، فکر دو صد سودا بود

    عاشق آنست که بی پا و سر است

    گفت پروانهٔ پر سوخته‌ای

    که ترا چشم، بایوان و در است

    من بپای تو فکندم دل و جان

    روزم از روز تو، صد ره بتر است

    پر خود سوختم و دم نزدم

    گر چه پیرایهٔ پروانه، پر است

    کس ندانست که من میسوزم

    سوختن، هیچ نگفتن، هنر است

    آتش ما ز کجا خواهی دید

    تو که بر آتش خویشت نظر است

    به شرار تو، چه آب افشاند

    آنکه سر تا قدم، اندر شرر است

    با تو میسوزم و میگردم خاک

    دگر از من، چه امید دگر است

    پر پروانه ز یک شعله بسوخت

    مهلت شمع ز شب تا سحر است

    سوی مرگ، از تو بسی پیشترم

    هر نفس، آتش من بیشتر است

    خویشتن دیدن و از خود گفتن

    صفت مردم کوته نظر است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha