کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شاهدی گفت بشمعی کامشب

    در و دیوار، مزین کردم

    دیشب از شوق، نخفتم یکدم

    دوختم جامه و بر تن کردم

    دو سه گوهر ز گلوبندم ریخت

    بستم و باز بگردن کردم

    کس ندانست چه سحرآمیزی

    به پرند، از نخ و سوزن کردم

    صفحهٔ کارگه، از سوسن و گل

    بخوشی چون صف گلشن کردم

    تو بگرد هنر من نرسی

    زانکه من بذل سر و تن کردم

    شمع خندید که بس تیره شدم

    تا ز تاریکیت ایمن کردم

    پی پیوند گهرهای تو، بس

    گهر اشک بدامن کردم

    گریه‌ها کردم و چون ابر بهار

    خدمت آن گل و سوسن کردم

    خوشم از سوختن خویش از آنک

    سوختم، بزم تو روشن کردم

    گر چه یک روزن امید نماند

    جلوه‌ها بر درو روزن کردم

    تا تو آسوده‌روی در ره خویش

    خوی با گیتی رهزن کردم

    تا فروزنده شود زیب و زرت

    جان ز روی و دل از آهن کردم

    خرمن عمر من ار سوخته شد

    حاصل شوق تو، خرمن کردم

    کارهائیکه شمردی بر من

    تو نکردی، همه را من کردم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha