کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به آب روان گفت گل کز تو خواهم

    که رازی که گویم به بلبل بگوئی

    پیام ار فرستد، پیامش بیاری

    بخاک ار درافتد، غبارش بشوئی

    بگوئی که ما را بود دیده بر ره

    که فردا بیائی و ما را ببوئی

    بگفتا به جوی آب رفته نیاید

    نیابی مرا، گر چه عمری بجوئی

    پیامی که داری به پیک دگر ده

    بامید من هرگز این ره نپوئی

    من از جوی چون بگذرم برنگردم

    چو پژمرده گشتی تو، دیگر نروئی

    بفردا چه میافکنی کار امروز

    بخوان آنکسی را که مشتاق اوئی

    بد اندیشه گیتی بناگه بدزدد

    ز بلبل خوشی و ز گل خوبروئی

    چو فردا شود، دیگرت کس نبوید

    که بی رنگ و بی بوی، چون خاک کوئی

    دل از آرزو یکنفس بود خرم

    تو اندر دل باغ، چون آرزوئی

    چو آب روان خوش کن این مرز و بگذر

    تو مانند آبی که اکنون به جوئی

    نکو کار شو تا توانی، که دائم

    نمانداست در روی نیکو، نکوئی

    تو پاکیزه خو را شکیبی نباشد

    چو گردون گردان کند تندخوئی

    نبیند گه سختی و تنگدستی

    ز یاران یکدل، کسی جز دوروئی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha