کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز

    از جور تبر، زار بنالید سپیدار

    کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی

    از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار

    این با که توان گفت که در عین بلندی

    دست قدرم کرد بناگاه نگونسار

    گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس

    کاین موسم حاصل بود و نیست ترا بار

    تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش

    شد توده در آن باغ، سحر هیمهٔ بسیار

    دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت

    بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار

    آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی

    اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار

    هر شاخه‌ام افتاد در آخر به تنوری

    زین جامه نه یک پود بجا ماند و نه یک تار

    چون ریشهٔ من کنده شد از باغ و بخشکید

    در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار

    از سوختن خویش همی زارم و گریم

    آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار

    کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام

    کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار

    خندید برو شعله که از دست که نالی

    ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار

    آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد

    فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار

    جز دانش و حکمت نبود میوهٔ انسان

    ای میوه فروش هنر، این دکه و بازار

    از گفتهٔ ناکردهٔ بیهوده چه حاصل

    کردار نکو کن، که نه سودیست ز گفتار

    آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت

    روز عمل و مزد، بود کار تو دشوار

    از روز نخستین اگرت سنگ گران بود

    دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار

    امروز، سرافرازی دی را هنری نیست

    میباید از امسال سخن راند، نه از پار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha