کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان

    که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن

    همیشه بار جفا بردن و نیاسودن

    همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن

    ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان

    تمام دیدن و از خویش هیچ نادیدن

    چو کارگر شده‌ای، مزد سعی و رنج تو چیست

    بوقت کار، ضروری است کار سنجیدن

    ز بزم تیرهٔ خود، روشنی دریغ مدار

    که روشنست ازین بزم، رخت برچیدن

    جواب داد که آئین کاردانان نیست

    بخواب جهل فزودن، ز کار کاهیدن

    کنایتی است درین رنج روز خسته شدن

    اشارتی است درین کار شب نخوابیدن

    مرا حدیثی هوی و هوس مکن تعلیم

    هنروران نپسندند خود پسندیدن

    نگاهبانی ملک تن است پیشهٔ چشم

    چنانکه رسم و ره پاست ره نوردیدن

    اگر پی هوس و آز خویش میگشتم

    کنون نبود مرا دیده، جای گردیدن

    بپای خویش نیفکنده روشنی هرگز

    اگر چه کار چراغ است نور بخشیدن

    نه آگهیست، ز حکم قضا شدن دلتنگ

    نه مردمی است، ز دست زمانه نالیدن

    مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم

    ازین حدیث، کس آگه نشد بپرسیدن

    هزار مسئله در دفتر حقیقت بود

    ولی دریغ، که دشوار بود فهمیدن

    ز دل تپیدن و از دیده روشنی خواهند

    ز خون دویدن و از اشک چشم، غلتیدن

    ز کوه و کاه گرانسنگی و سبکباری

    ز خاک صبر و تواضع، ز باد رقصیدن

    سپهر، مردم چشمم نهاد نام از آن

    که بود خصلتم، از خویش چشم پوشیدن

    هزار قرن ندیدن ز روشنی اثری

    هزار مرتبه بهتر ز خویشتن دیدن

    هوای نفس چو دیویست تیره دل، پروین

    بتر ز دیو پرستی است، خودپرستیدن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha