کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    این سخن را نیست پایان و فراغ

    ای خلیل حق چرا کشتی تو زاغ

    بهر فرمان حکمت فرمان چه بود

    اندکی ز اسرار آن باید نمود

    کاغ کاغ و نعرهٔ زاغ سیاه

    دایما باشد به دنیا عمرخواه

    هم‌چو ابلیس از خدای پاک فرد

    تا قیامت عمر تن درخواست کرد

    گفت انظرنی الی یوم الجزا

    کاشکی گفتی که تبنا ربنا

    عمر بی توبه همه جان کندنست

    مرگ حاضر غایب از حق بودنست

    عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود

    بی‌خدا آب حیات آتش بود

    آن هم از تاثیر لعنت بود کو

    در چنان حضرت همی‌شد عمرجو

    از خدا غیر خدا را خواستن

    ظن افزونیست و کلی کاستن

    خاصه عمری غرق در بیگانگی

    در حضور شیر روبه‌شانگی

    عمر بیشم ده که تا پس‌تر روم

    مهلم افزون کن که تا کمتر شوم

    تا که لعنت را نشانه او بود

    بد کسی باشد که لعنت‌جو بود

    عمر خوش در قرب جان پروردنست

    عمر زاغ از بهر سرگین خوردنست

    عمر بیشم ده که تا گه می‌خورم

    دایم اینم ده که بس بدگوهرم

    گرنه گه خوارست آن گنده‌دهان

    گویدی کز خوی زاغم وا رهان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha