به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
پس بیامد زود روبه سوی خر
گفت خر از چون تو یاری الحذر
ناجوامردا چه کردم من ترا
که به پیش اژدها بردی مرا
موجب کین تو با جانم چه بود
غیر خبث جوهر تو ای عنود
همچو کزدم کو گزد پای فتی
نارسیده از وی او را زحمتی
یا چو دیوی کو عدوی جان ماست
نارسیده زحمتش از ما و کاست
بلک طبعا خصم جان آدمیست
از هلاک آدمی در خرمیست
از پی هر آدمی او نسکلد
خو و طبع زشت خود او کی هلد
زانک خبث ذات او بیموجبی
هست سوی ظلم و عدوان جاذبی
هر زمان خواند ترا تا خرگهی
که در اندازد ترا اندر چهی
که فلان جا حوض آبست و عیون
تا در اندازد به حوضت سرنگون
آدمی را با همه وحی و نظر
اندر افکند آن لعین در شور و شر
بیگناهی بیگزند سابقی
که رسد او را ز آدم ناحقی
گفت روبه آن طلسم سحر بود
که ترا در چشم آن شیری نمود
ورنه من از تو به تن مسکینترم
که شب و روز اندر آنجا میچرم
گرنه زان گونه طلسمی ساختی
هر شکمخواری بدانجا تاختی
یک جهان بینوا پر پیل و ارج
بیطلسمی کی بماندی سبز مرج
من ترا خود خواستم گفتن به درس
که چنان هولی اگر بینی مترس
لیک رفت از یاد علم آموزیت
که بدم مستغرق دلسوزیت
دیدمت در جوع کلب و بینوا
میشتابیدم که آیی تا دوا
ورنه با تو گفتمی شرح طلسم
که آن خیالی مینماید نیست جسم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.