کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شیخ می‌شد با مریدی بی‌درنگ

    سوی شهری نان بدانجا بود تنگ

    ترس جوع و قحط در فکر مرید

    هر دمی می‌گشت از غفلت پدید

    شیخ آگه بود و واقف از ضمیر

    گفت او را چند باشی در زحیر

    از برای غصهٔ نان سوختی

    دیدهٔ صبر و توکل دوختی

    تو نه‌ای زان نازنینان عزیز

    که ترا دارند بی‌جوز و مویز

    جوع رزق جان خاصان خداست

    کی زبون هم‌چو تو گیج گداست

    باش فارغ تو از آنها نیستی

    که درین مطبخ تو بی‌نان بیستی

    کاسه بر کاسه‌ست و نان بر نان مدام

    از برای این شکم‌خواران عام

    چون بمیرد می‌رود نان پیش پیش

    کای ز بیم بی‌نوایی کشته خویش

    تو برفتی ماند نان برخیز گیر

    ای بکشته خویش را اندر زحیر

    هین توکل کن ملرزان پا و دست

    رزق تو بر تو ز تو عاشق‌ترست

    عاشقست و می‌زند او مول‌مول

    که ز بی‌صبریت داند ای فضول

    گر ترا صبری بدی رزق آمدی

    خویشتن چون عاشقان بر تو زدی

    این تب لرزه ز خوف جوع چیست

    در توکل سیر می‌تانند زیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha