مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۱۱۰ - دوم بار آمدن روبه بر این خر گریخته تا باز بفریبدش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پس بیامد زود روبه سوی خر گفت خر از چون تو یاری الحذر ناجوامردا چه کردم من ترا که به پیش اژدها بردی مرا موجب کین تو با جانم چه بود غیر خبث جوهر تو ای عنود هم چو کزدم کو گزد پای فتی نارسیده از وی او را زحمتی یا چو دیوی کو عدوی جان ماست نارسیده زحمتش از ما و کاست بلک طبعا خصم جان آدمیست از هلاک آدمی در خرمیست از پی هر آدمی او نسکلد خو و طبع زشت خود او کی هلد زانک خبث ذات او بی موجبی هست سوی ظلم و عدوان جاذبی هر زمان خواند ترا تا خرگهی که در اندازد ترا اندر چهی که فلان جا حوض آبست و عیون تا در اندازد به حوضت سرنگون آدمی را با همه وحی و نظر اندر افکند آن لعین در شور و شر بی گناهی بی گزند سابقی که رسد او را ز آدم ناحقی گفت روبه آن طلسم سحر بود که ترا در چشم آن شیری نمود ورنه من از تو به تن مسکین ترم که شب و روز اندر آنجا می چرم گرنه زان گونه طلسمی ساختی هر شکم خواری بدانجا تاختی یک جهان بی نوا پر پیل و ارج بی طلسمی کی بماندی سبز مرج من ترا خود خواستم گفتن به درس که چنان هولی اگر بینی مترس لیک رفت از یاد علم آموزیت که بدم مستغرق دلسوزیت دیدمت در جوع کلب و بی نوا می شتابیدم که آیی تا دوا ورنه با تو گفتمی شرح طلسم که آن خیالی می نماید نیست جسم مولانا بلخی