کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هم‌چو هاروت و چو ماروت آن دو پاک

    بسته‌اند اینجا به چاه سهمناک

    عالم سفلی و شهوانی درند

    اندرین چه گشته‌اند از جرم‌بند

    سحر و ضد سحر را بی‌اختیار

    زین دو آموزند نیکان و شرار

    لیک اول پند بدهندش که هین

    سحر را از ما میاموز و مچین

    ما بیاموزیم این سحر ای فلان

    از برای ابتلا و امتحان

    که امتحان را شرط باشد اختیار

    اختیاری نبودت بی‌اقتدار

    میلها هم‌چون سگان خفته‌اند

    اندریشان خیر و شر بنهفته‌اند

    چونک قدرت نیست خفتند این رده

    هم‌چو هیزم‌پاره‌ها و تن‌زده

    تا که مرداری در آید در میان

    نفخ صور حرص کوبد بر سگان

    چون در آن کوچه خری مردار شد

    صد سگ خفته بدان بیدار شد

    حرصهای رفته اندر کتم غیب

    تاختن آورد سر بر زد ز جیب

    موبه موی هر سگی دندان شده

    وز برای حیله دم جنبان شده

    نیم زیرش حیله بالا آن غضب

    چون ضعیف آتش که یابد او حطب

    شعله شعله می‌رسد از لامکان

    می‌رود دود لهب تا آسمان

    صد چنین سگ اندرین تن خفته‌اند

    چون شکاری نیستشان بنهفته‌اند

    یا چو بازانند و دیده دوخته

    در حجاب از عشق صیدی سوخته

    تا کله بردارد و بیند شکار

    آنگهان سازد طواف کوهسار

    شهوت رنجور ساکن می‌بود

    خاطر او سوی صحت می‌رود

    چون ببیند نان و سیب و خربزه

    در مصاف آید مزه و خوف بزه

    گر بود صبار دیدن سود اوست

    آن تهیج طبع سستش را نکوست

    ور نباشد صبر پس نادیده به

    تیر دور اولی ز مرد بی‌زره

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha