کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پرده بردار از رخ چون آفتاب
    حیف باشد آفتاب اندر حجاب
    آفتاب از شرم ننماید طلوع
    گر ز رخ یک لحظه برداری نقاب
    هر که بیند آفتاب روی تو
    آفتابش نیم شب آید به خواب
    تاب از دلهای مردم می بری
    زان دو زلف پرخم و، پرپیچ و تاب
    زلف پرچینت کمند رستم است
    گردن ما گردن افراسیاب
    مانده چشمم خیره در رخسار تو
    دیده نتوان بست حربا ز آفتاب
    از لب لعلت چسان دل برکنم
    صبر نتوان کرد مستسقی بر آب
    چشم مستت خنجر از مژگان به کف
    دارد و، دارد به قتل ما شتاب
    بی گنه، خون کسی را ریختن
    گوییا در کیش وی باشد ثواب
    گرنه خون عاشقان ریزی چرا؟
    روز و شب سر پنجه داری در خضاب
    نیست ما را تاب مهجوری ز تو
    بی سبب از ما نگارا! رخ متاب
    داده «ترکی» را بده ورنه کند
    شکوه از دست تو پیش بوتراب
    شیر حق صهر نبی فخر بشر
    سرور دین، شافع یوم الحساب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha