کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شورچه شرابی ست که بر سر زده ای باز
    جامی مگر از بادهٔ اخگر زده ای باز
    ساغر زده رسوا شود از خفتگی چشم
    از چشم تو پیداست که ساغر زده ای باز
    جامی زده ای باز از آن آب چو آذر
    بر جان من سوخته آذر زده ای باز
    پیداست که داری سر خون ریزی عشاق
    زین دست که بر قبضهٔ خنجر زده ای باز
    با کس اگرت نیست نگارا! سر کشتی
    پس چیست که دامن به کمر، بر زده ای باز
    دیروز، ز هر روز، فزون می زده بودی
    امروز، ز دیروز، فزونتر زده ای باز
    هر تیر جفایی که تو را بود به ترکش
    بر جان من خستهٔ مضطر زده ای باز
    از باد صبا می شنوم رایحهٔ مشک
    یا شانه بر آن زلف چو عنبر زده ای باز
    بوی سر زلفین تو یا بوی عبیر است
    یا روغنی از غالیه، بر سر زده ای باز
    «ترکی» اگرت رام شد آن اهوی وحشی
    هشدار که خود را به غضنفر زده ای باز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha