کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

    به قصد جان من زار ناتوان انداخت

    در جواب او

    مرا اگر چه ببسترلت کتان انداخت

    ز روی صوف نظر بر نمیتوان انداخت

    زخرمی که در آمد بسایه فرجی

    قباکله نه عجب گربر آسمان انداخت

    بزیر تیغ چو سنجابرا بدید اطلس

    نمود یاری و خود را بروی آن انداخت

    نبود شرب مجرح که بود زیر افکن

    زمانه طرح نهالی نه این زمان انداخت

    بحلقه زکمر بود در میان رمزی

    قبا حدیث فسن چست در میان انداخت

    ببر گرفته ام این جامه کهن چه کنم

    نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت

    چه غلغلست که قاری بچرخ ابریشم

    بمدح تافته و شرب در جهان انداخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha