کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ازمنش بیموجبی یار ار غباری بردلست
    حاش الله گرمرا زان گردباری بردلست
    در جواب او
    رخت را از گرد اگر اندک غباری بر دلست
    تا نیفشانم مراز آن گردباری بردلست
    با گلیم جهرمی میگفت نطع بر دعی
    کز حصیر و بوریایم خارخاری بر دلست
    آتشین والای گلگونرا زته بگشوده اند
    یار شاهد بازرا از وی شراری بر دلست
    صوف و اطلس مینهند از عشق هم داغ اتو
    آفرین او را که داغ مهر یاری بر دلست
    کرده در سوراخ دایم مار دامک را دراز
    بوالعجب کاری که او را بار ماری بر دلست
    گرچه گشتم بیقرار از پیشواز نرمدست
    شادمانم کین غمم از غمگساری بردلست
    راه کاری را ز روی شانه کاری ساز پاک
    پوستین را گر زخاک ره غباری بردلست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha