کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل نداد از دست یک مو زلف یار خویش را
    تا سیه کرد از کشاکش روزگار خویش را
    اختیاری بهر عاشق نیست در فرمان عشق
    تا قلم بکشیم بر سر اختیار خویش را
    گرفتم تا صبح محشر مست از آن چشم خمار
    نشکنم جز با همان ساغر خمار خویش را
    خواهم اندر خیل جانبازان نیازندم به نام
    بینم اندک چون به راه او نثار خویش را
    بی‌قرار آن زلف مشکین را هر آن بیند به دوش
    می‌دهد بر بی‌قراری‌ها قرار خویش را
    زاهدان از یاد جنّت مست و ما از عشق یار
    هر کسی در بوته سنجد عیار خویش را
    تیر مژگانت صفی را بر نشان افکند و خست
    بازگیر از خاک چو افکندی شکار خویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha