صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۳: دل نداد از دست یک مو زلف یار خویشرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل نداد از دست یک مو زلف یار خویش را تا سیه کرد از کشاکش روزگار خویش را اختیاری بهر عاشق نیست در فرمان عشق تا قلم بکشیم بر سر اختیار خویش را گرفتم تا صبح محشر مست از آن چشم خمار نشکنم جز با همان ساغر خمار خویش را خواهم اندر خیل جانبازان نیازندم به نام بینم اندک چون به راه او نثار خویش را بی قرار آن زلف مشکین را هر آن بیند به دوش می دهد بر بی قراری ها قرار خویش را زاهدان از یاد جنّت مست و ما از عشق یار هر کسی در بوته سنجد عیار خویش را تیر مژگانت صفی را بر نشان افکند و خست بازگیر از خاک چو افکندی شکار خویش را صفی علیشاه