کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صبحست ساقی خیز و ده آن ساغر دوشینه را

    کز زنگ غم چون آینه سازد مصفی سینه را

    برقع بماهت تا بچند از زلف مشکین افکنی

    در زنک مپسند اینقدر ای سنگدل آیینه را

    در کنج سینه تا بکی گنجی تو پنهان میکنی

    بشکن طلسم و باز کن باری در گنجینه را

    تا سازدم یکباره تن آواره زین دیر کهن

    خیز و بجامم در فکن آن باده دیرینه را

    افتادم از افسردگی آن آب آتش طبع کو

    تا خیزم و سوزم ببر این خرقه پشمینه را

    زاهد بیا چون عاشقان بر جامه جان چاکزن

    تا چند دوزی از ریا بر پاره تن پینه را

    تا بید نوری از علی شد خلوت اعیان جلی

    روزی که کردی منجلی از جیب غیب آئینه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha