به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
زانروز که تا ماه رخش در نظر آمد
کام دلم از رهگذر دیده برآمد
خورشید جمالش چو زد از مشرق جان سر
شد صبح وصال و شب هجران بسر آمد
ای بیخبر از ما خبر از عشق چه پرسی
آنرا که خبر شد ز خبر بیخبر آمد
میخواست کند جلوه در آئینه ذرات
گه مهر فروزان شد و گاهی قمر آمد
گه طالب گوهر شد و در بحر فرو رفت
گه بحر و گهی موج و صدف گه گهر آمد
مجنون خود و لیلی خود گشت که ناگاه
هر دم بلباس دگری جلوه گر آمد
گه موسی فرعون کش و گه ید بیضا
گه طور و گهی بارقه و گه شجر آمد
گه سیدو گه سرور گه تاج و گهی تخت
که نور علی آن شه زرین کمر آمد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.