کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست
    کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستست
    چکند طالب چشمت که ز جان دست نشوید
    بوی خون آید از آن مست‌ که شمشیر به دست است
    به امیدی که شبی سرزده مهمان من آیی
    چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است
    من و وصل تو خیالیست که صورت نپذیرد
    که ترا پایه بلندست و مرا طالع پستست
    گفتم از دست تو روزی بنهم سر به بیابان
    دست در زلف زد و گفت‌ کیت پای ببستست
    حاش لله که رهایی دلم از زلف تو بیند
    که دلم ماهی بسمل بود و زلف تو شستست
    گرد آن دانهٔ خال تو سیه موی تو دامست
    دل شناسد که تنی هرگز ازین دام نجستست
    دل قاآنی ازینسان که به زلف تو گریزد
    چ‌ون برآشفته یکی رومی هندوی پرستست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha