کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل تو خاره و جسمت حریر را ماند
    رخت ستاره و زلفت عبیر را ماند
    رخم چو زلف تو پرچین شدست و شادم ازین
    که موی یار جوان روی پیر را ماند
    چنین که روی تو در شام زلف جلوه کند
    مسلمست که ماه منیر را ماند
    بدین صفت که سر افکنده زلف پیش رخت
    ستاده پیش توانگر فقیر را ماند
    تو شاه لشکر حسنی و سینه و دل من
    به بارگاه تو طبل و نفیر را ماند
    چسان ز دست غمت صید دل خلاص شود
    که مژه‌های تو یک جعبه تیر را ماند
    سریر عاج که گویند داشت خسرو هند
    سرین سیمبران آن سریر را ماند
    ز خندهٔ گل و از رقص سرو معلومست
    که باد صبح به بستان بشیر را ماند
    ز بس در آن تن نازک فرو رود انگشت
    گمان بری که سراپا خمیر را ماند
    لطیفه‌های وی از بس که چرب و شیرینست
    اگر غلط نکنم شهد و شیر را ماند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha