کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زلف سرکش بین که پروای پریشانیش نیست
    میدهد دلها بباد و چین به پیشانیش نیست
    گشت زارم ای مسلمانان بفریادم رسید
    چشم کافر دل که بوئی از مسلمانیش نیست
    عقل رفت ار صبر بر غارت رود نبود شگفت
    امن معدوم است در ملکی که سلطانیش نیست
    کشتی ابرو خال کشتیبان و گیسو بادبان
    دل مسافر حسن دریائی که پایانیش نیست
    عشق سلطان قوی دل ناتوانی پس ضعیف
    سرگرانیهای او دردی که درمانیش نیست
    صد هزاران دل بتاری بسته جولان میدهد
    بابلی چشمی که در سحر و فسون ثانیش نیست
    سست پیمان است و با اغیار نارد سر وفا
    گرچه این هم نیز دور از سست پیمانیش نیست
    چونکه جانان میرود ایجان تو هم بر بند رخت
    بار دوش تن بود جانی که جانانیش نیست
    حسن آنسوتر گذشته است از سخندانی ترا
    ورنه نیر اعتراضی در سخندانیش نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha