کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جانم از آتش آن لعل شکربار بسوخت
    دل چو پروانه بر شمع رخ یار بسوخت
    در بر تنگ شکر خال سیاهش مگسی است
    یا سپندی است که بر آتش رخسار بسوخت
    در شب تیره سراپای من بی سر و پا
    همچو شمع از هوس صبح رخ یار بسوخت
    ای طبیب! از لب جان بخش خود از بهر شفا
    شربتی ده که دل خسته ی بیمار بسوخت
    در چمن مشعله ی آتش گل بر کردند
    بلبل بی خبر از آتش گلزار بسوخت
    تا ز شرم رخ چون آتش تو آب شود
    از چمن، گل شد و در کوره ی عطار بسوخت
    پرتو مهر تو یک شعله ی آتش برزد
    ملک جان من دل خسته به یکبار بسوخت
    نیست پیدا اثر حیدر دردی کش مست
    مگر از آتش می بر در خمار بسوخت
    حق بود در نظر پیر حقیقت رو عشق
    هر که منصور صفت بر زبر دار بسوخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha