بلبلان شعلۀ گل مرده زهنگامی چند
باز هنگامۀ گل گرم کن ایام چند
تازه از نغمۀ خود سازد چمن را که شهر
آمده بهر تماشای تو گلفامی چند
نرگس یار چه مستی مدامی دارد
بی خبر میگذرند آه می آشامی چند
بزم دلدار ندیدیم زدست اغیار
خاطر سادۀ ماشاد به پیغامی چند
خو نکردیم که نامی بگذاریم به دهر
خوشی ما زتفاخر به نکو نامی چند
چون گل باغچه از مستی ماشد پامال
گفت بلبل که چه گرمیم به سرمامی چند
مقصد ار ناله بود میشنود شام و سحر
باغبان دانه چرا ریخته در دامی چند
نغمۀ بال فرشته ست همان شعر بلند
که به لطف سخن آمیخته الهامی چند