نگاه گرم تو اوقات دل گشادۀ صبح
چو جام مهر لبالب بود زبادۀ صبح
تبسم تو به آیینه نیست بی وجهی
چو مهر خنده کند بر جمال سادۀ صبح
جز آفتاب که یک روی گرم داده نشان
دل کی سوخت به عمر به باد دادۀ صبح
سپیده دم به شکست شب سیاه شکست
کلاه گوشه یی از ناز کج نهادۀ صبح
ستاره های امید کی خورده اند به خاک
چو اشک ریخته با شبنم فتادۀ صبح
به اشک و آه صبوحی کشان عشق مخند
که بی نیام بود تیغ آبدادۀ صبح
زجام نیم شبی گشته ای «پریشان» بدر
برای مهر شدن باید استفادۀ صبح