لاله ام لاله، نقش داغم و بس
صورت خالی ایاغم و بس
چون جرس بی خبر زمنزل و راه
همه تن نالۀ سراغم و بس
بر سیاهی نهاده نام فروغ
شکل مکتوبی چراغم و بس
زنده گی عرصۀ کشاکش و من
مردۀ گوشۀ فراغم و بس
عالمی آشنای مستی و شوق
ما شناسا شدیم با غم و بس
خوشی خلق قصد خلقت من
در طبیعت به رنگ باغم و بس
یا رب انجم چه انجمن دارند
من «پریشان» باغ و راغم و بس