برای من زمین را تختگه ساخت
کسی کو خیمه افلاک افراخت
کنون بر حال من خندد فرشته
که شیطان آمد و بر تخت من تاخت
خدا را بارگاه تو عظیمست
به حال من توانی باز پرداخت
مرا طعن رقیب از پای انداخت
و گر نه میتوان با سوختن ساخت
به لوح مرقد پروانه خواندم
که این بیچاره نور از نار نشناخت
برد بازی کسی کو سر ببازد
نه آنکو جلوۀ دید و دلی باخت