کسی بی تو تمنای سیر باغ کند
چون لاله بیهده دل خون وسینه داغ کند
ز سقف بزم تو سر برق از آن فرو آویخت
که چشم روشن ز آن لعل شب چراغ کند
به رغم من گلی پیش مشام من بردی
سزد رقیب که بر من چنین دماغ کند
خرام کبک نما، زاغ را سیه رو ساخت
کسی چرا به تصنع چنین کلاغ کند
نماند عشق درین شهر، آن بود مجنون
که از حکایت لیلی کنون سراغ کند
1361 هجری قمری