فصل نوروز است و خلقی سوی صحرا میروند
بی نصیب آنانکه در می قول مطرب نشنوند
رخ نمودی، مردمان را چشم بر ابروی تست
عید شد، باریک بینان دیده بر ماه نوند
من که در شبهای محنت سوختم، زانم چه سود
کاین بتان خورشید رخسارند یا مه پرتوند
میرود خلقی باستقبال، کامد گل بباغ
تو بمان باقی، کزین بسیار آیند و روند
پند گویان شاهی درمانده را دل میدهند
حال او دانند اگر روزی چنین بیدل شوند