ایا ز عز و شرف تاج برنهاده بسر
زمانه بر ده همه عمر دشمنانت بسر
اگر بجای پسر دختر آیدت چه زیان
که دختر چو تو باشد به از هزار پسر
اگر شهی را باشد دو صد پسر همه شیر
یکی بود که سزد افسر پدرش بسر
نه دختری ببر تخت ملک چهر آراست
که بر بساطش بوسید گوهر اسکندر
تو روزگار بدیدی بمان و خندان باش
که روزگار نشاندت دو تا جور در بر
همیشه تا مه و خور بر فلک دهند فروغ
ز رامش و طرب و عیش در جهان برخور