ای پیشه تو رامش و پیروزی و بهی
گل رفت و لاله رفت و ترنج آمد و بهی
از دست لاله رویان گل بوی و می ستان
بفزای بر ترنج و بهی رامش و بهی
داد تو روزگار ز دولت همی دهد
تو داد روزگار بخوشی همی دهی
کردی ز نام نیک همه شهرها ملا
کردی ز زر و سیم همه گنجها تهی
راه نشاط گیرد و از غم رها شود
آنکس که کمترین رهیت را شود رهی
آن از میان آهن و پولاد سر نهد
گر دست خود به آهن پولاد بر نهی
کارت همیشه بخشش و بخشایش است از آنک
از راز روزگار فرومایه آگهی