هان صائم نواله این سفله میزبان
زین بی نمک ایا منه انگشت بر دهان
لب تر مکن به آب که طلق است در قدح
دست از کباب دار که زهر است توامان
با کام خشک و با جگر تفته در گذر
ایدون که در سراسر این سبز گلستان
کافور همچو گل چکد از دوش شاخسار
زیبق چو آب برجهد از ناف آبدان