بر گرد مه ز عنبر ما هم زده سماطین
چندین هزار خوبی پنهان بزیر زلفین
فرزین زلفگان را بر رخ تو بند کردی
تا رایگان دلم را شه رخ زدی بفرزین
غمگین دلم ز وصلت گردد هماره شادان
شادان دلم ز هجرت گردد هماره غمگین
از دولت وصالت مسکین شود توانگر
سازد توانگری را هجر تو بار مسکین
بتخانه های مشرق ویران و بت شکسته
بت چون پرستد آنکو بیند شعاع حطین؟
عیار کودکی تو با من همی نسازی
من با هوات گشتم چوگان قاب قوسین