ای داغ بر دل از غم خال تو لاله را
شرمنده ساخت آهوی چشمت غزاله را
از انفعال لعل لبت لاله در چمن
دیگر به دست خویش نگیرد پیاله را
آگه نگشت شاهد گل گر چه صد هزار
بلبل ز روی درد کشید آه و ناله را
آمد برون بگرد رخت خط عنبرین
کس گرد مه ندید بدین گونه هاله را
آسان ز وصل تو کس بهره ی نیافت
مشکل توان گرفت به دست این نواله را
اوصاف گل ز بلبل بیدل توان شنید
چون مثل او نخواند کسی این رساله را
آزاد کی کند دل محمود را ایاز
نیکو کند مطالعه گر این قباله را