تاب روی تو شمع انجمن است
گل روی تو زینت چمن است
تویی امروز یوسف ثانی
زان سبب عاشق تو مرد و زن است
تن تو هرکه دید گفت از شوق
الله الله این چه سیم تن است
تنگ در بر گرفت هر که ترا
دل او شادکام زان حسن است
ترک عشق تو چون کنم من زار
تا مرا جان خسته در بدن است
تازه تر شد رخ تو از خط سبز*
بنده او بنفشه و سمن است
تار زلف ایاز ای محمود
بهر پا بند تو عجب رسن است