ضرورت است که حال تو را به یار کنم عرض
غم نهان توی دل آشکار کنم عرض
ضمیر دوست چو جام جم است ای دل زار
چه حاجت است که اظهار حال زار کنم است
ضمان عیش تو پیر مغان شد است ای دل
ز بار رنج تو پیشش هزار بار کنم عرض
ضریر گشت رقیب از من وی زار*
چه لازم ام که در پیش آن نگار کنم عرض
ضبع صفت چو بگردد رقیب بر در آن
ز یاوه گردی آن سگ به پیش یار کنم عرض
ضعیف گشته ام از غم چنان شود آخر
هزار بار به آن سرو گلعذار کنم عرض