ثابت نشد به وعده خود یار الغیاث
زین غصه شد جان و دلم زار الغیاث
ثور است و شیر جان من و محنت فراق
با شیر و گاو در شده پیکار الغیاث
ثالث میان ما و تو پیدا شده رقیب
این از کجا رسید دگر بار الغیاث
ثمن می مخانه دهم نقد جان اگر
باشد ز دست آن بت خمار الغیاث
ثبت است بر جریده ی حسنت که گفته اند
مردم بدور چشم تو بیمار الغیاث
ثالث پیاله ساقی اگر بخشدم تمام
گردم ز بار درد سبکبار الغیاث
ثوب از تن ایاز چو بگرفت کام دل
محمود شده به غصه گرفتار الغیاث