مرکب اقبال را زین کردهای
نصرت ملک از پی دین کردهای
آسمان ملک را از روی و لفظ
تاوگاه ماه و پروین کردهای
در جهان چون پادشاهان کریم
بخشش و بخشایش آیین کردهای
از کرم این در خورد کز روی مهر
چون کریمان پشت برکین کردهای
گاه عدل اندر ولایت گرگ را
از کنار میش بالین کردهای
زان شبه سر کهر با اندام کلک
عقل را دست گهرچین کردهای
زان سیهرویان خط بر نامهها
شهر بند هندوان چین کردهای
اختیار کعبه کرده سخت نیک
به اختیاری که اختیار این کردهای
چون توانی شد به کعبه کز سخا
کعبه عالم ورامین کردهای
شعر من جان سنایی تازه کرد
تا مرا از فضل تلقین کردهای
با قوامی هرچه اندر ری کنی
با سنائی آن به غزنین کردهای