کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای
    با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی
    میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز
    چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای
    انده فزای شد دل شادی پرست من
    از من مکن کنار میان تو و خدای
    تا کی کنی فراخ روز با کلاه کبر
    ترسم به سر نیاید و تنگ آیدت قبای
    ای بس که در زمانه بدان چشم دلفریب
    از جای برده ای دل مردان دل به جای
    آن را که سرزنش کند از عشق گو هلا
    پائی به راه درنه و دستی برآزمای
    با خویستن به عشق تو گویم قوامیا
    بر جان نگار مهر نگاران جانفزای
    بر خویشتن همه در شادی فرو مبند
    صبر آر تا خدای کند بر تو درگشای
    اندیشه دور کن مبر اندوه «و» خوش بزی
    بیچاره ای چه شد که بمردی به دست و پای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha