حساب عشق تو ای دوست سخت بار نجست
حساب عشق تو گوئی حساب شطرنجست
لب ملیح کم آوازت ارچه روح افزاست
ز مکر چشم دغل باز تو دل آهن جست
تو گنج حسنی و زلف تو مار خم در خم
بدیع نیست اگر مار بر سر گنجست
لبت بهای دل و جان دهد به گاه سخن
کز آن دو کفه یاقوت گون گهر سنج است
نه آب و آتش و خاک و هوائی از خوبی
اگر طبایع چار است زان تو پنج است
مرا پیاده عشق تو چون به دیوان خواند
دلم به رنج گرو کرد گفت بی رنج است
اگر قوامی با توست هیچ عیب مدار
ترنج دانی جانا که جفت نارنج است