کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    لشکر کشید عشق و مرا در میان گرفت
    خواهند مردمانم از این در زبان گرفت
    اندر زبان خلق فتادم ز دست عشق
    تابایدم بلا به دراین و آن گرفت
    جانا غلام عشق تو گشتم به رایگان
    می بایدت مرا به عنایت عنان گرفت
    آزاد و پادشاه تن خویشم ای نگار
    آخر مرا به بنده همی بر توان گرفت
    نالنده گشت بلبل عشقم که مر تو را
    طاوس حسن بر سر سرو آشیان گرفت
    با آفتاب و ماه و ستاره است آسمان
    گوئی که نسخت رخ تو آسمان گرفت
    چون خط دمید گر درخت عشق نعره زد
    کامد سپاه زاغ وصف بوستان گرفت
    برکند عشق خیمه و از لشکر جمال
    ترکان گریختند که هندو جهان گرفت
    ایمن نشسته بودم در کنج عافیت
    آمد بلای عشق و مرا ناگهان گرفت
    از گوشه ای برآمد از این شوخ دلبری
    بربود دل زدستم و پای از میان گرفت
    باز شکار جوی قوامی ندیده ای؟
    شاهین عشق کبک دلت را چنان گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha