به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

اوحدالدین کرمانی

اوحدالدین کرمانیالباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا البابشمارهٔ ۱۸۳: هم از رخ تست اگر به مه در نمکی است

1870عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

هم از رخ تست اگر به مه در نمکی است
مه را چه محل که روی تو خود فلکی است
تا ظن نبری که اندرین نکته شکی است
تو جان منی بدان خدایی که یکی است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۸۲: ای پیش لبت مه چو قصب در مهتاب 2شمارهٔ ۱۸۳: هم از رخ تست اگر به مه در نمکی اس ...3شمارهٔ ۱۸۴: چندانک در آن لعل بدخشان نمکی است 4شمارهٔ ۱۸۵: از خرمن خال تو ختن دانه گکی است 5شمارهٔ ۱۸۶: تا لعل لب تو روی خوبی آراست 6شمارهٔ ۱۸۷: گفتند جماعتی زبس نادانی 7شمارهٔ ۱۸۸: جانا به جهان گل بدیع آوردی 8شمارهٔ ۱۸۹: آن را که غم آن بت خوشرو باشد 9شمارهٔ ۱۹۰: حُسنی که گواه حسن معبود بود 10شمارهٔ ۱۹۱: پیش رخ و زلف تو چه مشک و چه قمر 11شمارهٔ ۱۹۲: زلفی است چو عنبرتر و مشک تتار 12شمارهٔ ۱۹۳: خطّت که به حجّت کندش عقل هوس 13شمارهٔ ۱۹۴: تا بر رخ چون گلت پدید است عرق 14شمارهٔ ۱۹۵: دوش آمده بود در برم دلدارم 15شمارهٔ ۱۹۶: با این همه لطف و این همه زیبایی 16شمارهٔ ۱۹۷: جانا ز دو چِشم من خیالت که برد 17شمارهٔ ۱۹۸: درمان چه کنی اگر تو درمانی سوز 18شمارهٔ ۱۹۹: تا هست دلم بر غم تو دست آموز 19شمارهٔ ۲۰۰: بر آتش سَودای تو ای جان افروز 20شمارهٔ ۲۰۱: من دل زتو برنمی کنم فارغ باش 21شمارهٔ ۲۰۲: ای عشق تو داده خواب مستانه به عقل 22شمارهٔ ۲۰۳: بگذار شبی که بر تو فرمان بدهم 23شمارهٔ ۲۰۴: از عشق چنان است دل مسکینم 24شمارهٔ ۲۰۵: از هر عاشق وصف دلالی شنوم 25شمارهٔ ۲۰۶: پیش سخن و مذهب و کیشت میرم 26شمارهٔ ۲۰۷: پیش از تو دل از جان و جهان برگیرم 27شمارهٔ ۲۰۸: گر من به مثل چو خضر جاوید زیَم 28شمارهٔ ۲۰۹: گه بوی خوشت زپیرهن می شنوم 29شمارهٔ ۲۱۰: می آیم وز شوق چنان می افتم 30شمارهٔ ۲۱۱: باد تو به هر صبوح مفتوح من است 31شمارهٔ ۲۱۲: چشمی دارم همه پر از صورت دوست 32شمارهٔ ۲۱۳: جانم چو به چشم دل درو معنی دید 33شمارهٔ ۲۱۴: در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی اس ...34شمارهٔ ۲۱۵: یاری دارم که جسم و جان صورت اوست 35شمارهٔ ۲۱۶: از صورت اگر چه طبع سرکش نشود 36شمارهٔ ۲۱۷: تو صورت و معنی به حقیقت بشناس 37شمارهٔ ۲۱۸: بیهوده مدام در تک و تاز ممان 38شمارهٔ ۲۱۹: در صورت خوب دید باید معنی 39شمارهٔ ۲۲۰: آن چیست که در چشم دل آید معنی 40شمارهٔ ۲۲۱: از مادر معنی چو نزاید معنی 41شمارهٔ ۲۲۲: زان می نگرم به چشم سر در صورت 42شمارهٔ ۲۲۳: العمر مضی وفاتنی المطلوبُ 43شمارهٔ ۲۲۴: القلب الی لقایکم یَرتاحُ 44شمارهٔ ۲۲۵: یا حاسب هل تعلم ماذا تَصنَع 45شمارهٔ ۲۲۶: هرگز نرود مهر تو پاک از دل من 46شمارهٔ ۲۲۷: سودای تو را خود سر و سامانی نیست 47شمارهٔ ۲۲۸: زان روز که چشم من به رویت نگریست 48شمارهٔ ۲۲۹: تا دست وصال تو نگیرم در دست 49شمارهٔ ۲۳۰: امروز که یار من مرا مهمان است 50شمارهٔ ۲۳۱: در حسرت آنم که شبی در کویت 51شمارهٔ ۲۳۲: امروز هر آن کسی که گل می بوید 52شمارهٔ ۲۳۳: دریاب اگر دسترسی خواهد بود 53شمارهٔ ۲۳۴: بر من سپه هجر تو پیروز مباد 54شمارهٔ ۲۳۵: گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار 55شمارهٔ ۲۳۶: دست من و دامن تو امشب زنهار 56شمارهٔ ۲۳۷: ای شب تو ره وصل سحرگه مَسپَر 57شمارهٔ ۲۳۸: آن شب که زبختم گرهی بگشاید 58شمارهٔ ۲۳۹: من در غم تو مُردم و تو بی غم از ا ...59شمارهٔ ۲۴۰: بالله ترفقوا بقلب مجروح 60شمارهٔ ۲۴۱: بی دیدن تو بیم هلاک است مرا 61شمارهٔ ۲۴۲: تا مهر تو در سینه نهان است مرا 62شمارهٔ ۲۴۳: شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است 63شمارهٔ ۲۴۴: هنگام وداع آمد آن سرو بلند 64شمارهٔ ۲۴۵: یارم به سفر چو راه رفتن بگزید 65شمارهٔ ۲۴۶: روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد 66شمارهٔ ۲۴۷: گر ماه شوی به جز محاقی نبود 67شمارهٔ ۲۴۸: وصل ارچه که دیده را منوّر دارد 68شمارهٔ ۲۴۹: صحرای جهان بی تو مرا تنگ آید 69شمارهٔ ۲۵۰: شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید 70شمارهٔ ۲۵۱: داماد خیال را نثاری نرسد 71شمارهٔ ۲۵۲: یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد 72شمارهٔ ۲۵۳: ماییم زدل دور و ز دلبر مهجور 73شمارهٔ ۲۵۴: او را چه تمتّع از جوانی باشد 74شمارهٔ ۲۵۵: چون دید دل من اثر سوز فراق 75شمارهٔ ۲۵۶: ای دلبر قصّاب نه سر می دهیَم 76شمارهٔ ۲۵۷: سرمایهٔ عمر عاقلان یک نفس است 77شمارهٔ ۲۵۸: مردار چه به کار خویش سرگردان است 78شمارهٔ ۲۵۹: خه خه به چه گشته ای چنین دشمن دوس ...79شمارهٔ ۲۶۰: اینها که زاسرار قدَر بی خبرند 80شمارهٔ ۲۶۱: گل گفت چو رخت ما به صحرا فکنند 81شمارهٔ ۲۶۲: یاری که به وقت کار در کار آید 82شمارهٔ ۲۶۳: ای دل همه آن بکن که رایت باشد 83شمارهٔ ۲۶۴: با هر بد و نیک وا نوازیم به طبع 84شمارهٔ ۲۶۵: چون آتش و آب بردباری نکنی 85شمارهٔ ۲۶۶: چندت گویم گر سر مردم داری 86شمارهٔ ۲۶۷: هرگه که تو با فرشته بین بنشینی 87شمارهٔ ۲۶۸: آن کس که برای فقر بربست کمر 88شمارهٔ ۲۶۹: دوش این چشمم که دُرّ مکنون می ریخ ...89شمارهٔ ۲۷۰: هر کاو رقمی زعقل بر دل بنگاشت 90شمارهٔ ۲۷۱: مقصود ز روزگار این یک نفس است 91شمارهٔ ۲۷۲: ای همنفسان فعل اجل می دانید 92شمارهٔ ۲۷۳: گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است 93شمارهٔ ۲۷۴: آن یار که منزلگه او قلب آمد 94شمارهٔ ۲۷۵: عنبر که نه آن تست لادن به ازوست 95شمارهٔ ۲۷۶: دردا که زعمر مایهٔ سود نماند 96شمارهٔ ۲۷۷: بیماری دل نمی توان پنهان کرد 97شمارهٔ ۲۷۸: دست دل اگر به دامن یار زنیم 98شمارهٔ ۲۷۹: خوبان همه گردن نفرازند آخر 99شمارهٔ ۲۸۰: هنگام گل آمد به تماشا نرویم؟100شمارهٔ ۲۸۱: مادام که جویی تو حقیقت زمجاز 101شمارهٔ ۲۸۲: یاری که نشد مرا به فرمان همه عمر 102شمارهٔ ۲۸۳: چون باد زمن می گذری چه توان کرد 103شمارهٔ ۲۸۴: هر بد که توان کاشت تو آن کاشته ای 104شمارهٔ ۲۸۵: کو عقل که بندی زهوس بگشاید 105شمارهٔ ۲۸۶: کو دست که بند بسته بگشاید ازو 106شمارهٔ ۲۸۷: آن را که دمی دمی به جانی ارزد 107شمارهٔ ۲۸۸: کامل نشوی تو با قرین ناقص 108شمارهٔ ۲۸۹: با دشمن و با دوست نه صلح است و نه ...109شمارهٔ ۲۹۰: چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد 110شمارهٔ ۲۹۱: ای من زتو در هر دهنی، نیک است این 111شمارهٔ ۲۹۲: با گل گفتم قدر عزیزان داری 112شمارهٔ ۲۹۳: با من بت من هیچ نکو عهد نشد

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ